BEING WITH YOU 5


ss501_story

 

عاطفه:هی چی فقط ورژن جدید تنفر هم دیدم!دختره از پسره بدش می یاد بعد چشم انتظاره اومدن پسرس!عجب ببینم نکنه تو از جونگ مین داره خوشت میاد؟!

"کی از جونگ مین داره خوشش می یاد؟!

عاطفه:اههه سلام سمیرا جون!!

سمیرا:سلام عزیزم!!این خواهر ماهم که سلام بلد نیس!جواب منو ندادید

کیانا:مگه مهمه؟

سمیرا:کیانا خودت می دونی که دوس شدن با جونگ مین به خودت صدمه می زنه پس خودتو درگیر این کارا نکن

کیانا:باز شروع شد!ببین این زندگی منه خودم می دونم می خوام براش چیکار کنم پس...

جونگ مین:سلام دخترا!!!اهه سمیرا شی تو هم که اینجایی

سمیرا:به به خوبه حلال زاده هم هستی

جونگمین:ها؟

کیانا:مهم نیس بریم جونگ مین؟

عاطفه:منظورت عاطفه بود دیگه؟زبونت نچرخید بگی؟!

کیانا: نخیر دقیقا منظورم جونگ مین بود

جونگ مین:باشه باشه بیا بریم الان دوباره شروع می کنه فک زدن

و رفتن

سمیرا:مثلا منم اینجا بودم و داشتم حرف می زدما

عاطفه:سمیرا جون منو ندیده می گیره می خوای شما رو ببینه؟

سمیرا :خوب حالا!ولی اینا هر روز اینطوری تنها می زارن می رن؟

عاطفه:نمی خوام بفروشمشونا ولی نه!!فکر کنم خبراییه

حال:

یهو مامان درو باز کرد و اومد تو

مامان:من دیگه از این وضع خسته شدم!!کدومتون به پدر خبر دادید؟کیانا من دیگه اومدم باهان اتمام حجت کنم ببین من از این پسره اصلا خوشم نمی یاد و اصلا هم به تو نمی خوره اینو بدون که به تو هم اجازه نمی دم که باهاش باشی!همین و بس اگرم می خوای درس بخونی می فرستمت یه جا دیگه شاید عقلتم برگشت تو سرت

کیانا:از اول می گفتی که ازش خوشت نمی یاد!ولی من نه نیاز دارم برم  خارج نه نیاز دارم که تو از جونگمین خوشت بیاد تا حالا هم احترامتو نگه داشتم تا شاید نظرت نسبت بهش عوض شه اما انگار نمی شه پس دیگه برام مهم نیس این شد همین و بس!

و سریع از خونه زد بیرون

(از زبون کیانا)بعد از اینکه از خونه اومدم بیرون یه زنگ زدم به عاطفه دیگه هیچ وقت دلم نمی خواست که برم تو این خونه.می خواستم برم خونه عاطفه اما خونه نبود چاره ی دیگه ای نداشتم جزء اینکه برم خونه جونگمین

 

دینگ دینگ

جونگمین:کیه؟

کیانا:منم!

جونگمین:کیانا؟تو اینجا چی کار می کنی؟

کیانا:باز کن حالا

جونگ مین:اوکی بیا بالا

****

جونگ مین:خوب حالا بگو ببینم اینجا چی کار می کنی

کیانا:از خونه زدم بیرون

جونگ مین:ها

کیانا:ها داره؟می خواستم برم پیش عاطفه خونه نبود.جای دیگه ای هم نبود برم کیفم هم نیاوردم

جونگ مین:باز دوباره سر چی دعوا کردی؟

کیانا:اخه اینم سوال داره

جونگمین:مشکلشون با من چیه؟

کیانا:مشکلشون با تو نیس با خودشنونه

جونگ مین:ولش کن درس می شه!!!چیزی خوردی؟

کیانا:نوچ!!

جونگ مین:خوب چی بخوریم پس؟

که یهو موبایلم زنگ زد

کیانا:سلام بابابزرگ

ب.ب:مگه نگفتم به من نگو بابا بزرگ؟ببینم کجا رفتی؟خونه عاطفه؟

کیانا:نه عاطفه خونه نبود

ب.ب:پس خونه پسره ای؟

کیانا:اره

ب.ب:ادرس؟

کیانا:برا چی؟

ب.ب:بچه بده ببینم

کیانا:نمی شه

ب.ب:برم به مامان بابات بگم؟

کیانا:نه نه می گم فقط چیزه...

 


نظرات شما عزیزان:

يه دوست
ساعت12:35---21 مهر 1391
ميشه قسمت6 بزارينbeing with you

الن
ساعت20:22---21 فروردين 1391
تولد جونگميني با تاخير مبارك پاسخ:مررسی الن جونم!

پیرایه
ساعت19:29---18 فروردين 1391
سلام گلم اگر راضی به تبادل لینکی من رو بانام(luminous(ss501 لینک کن وبگو با چه نامی لینکت کنم
پاسخ:لینکت کردم!!


samin
ساعت15:12---16 فروردين 1391
سلاممممممممممممممممممم سیسی پاسخ:مرررررسی سیسی

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در پنج شنبه 19 مرداد 1391برچسب:,ساعت 20:59 توسط kiana| |


Power By: LoxBlog.Com